تند تند تند رفت آب بازی!...
باورم نمیشه محمد امین انقدر بزرگ شده باشه!!!...
ماشاءالله الآن دیگه عین آدم بزرگ ها هر حرفی میزنه و به اندازه ی یه بچه ی 6-7 ساله یا بیشتر سرش میشه!
انگار همین دیروز بود که رفته بودیم یکی از روستا های اطراف شهر محمد امین تازه حرف زدن یاد گرفته بود و خیلی از کلمات رو نمیگفت. داشتیم میرفتیم به سمت یه امامزاده که وسط جاده یه لاک پشت دیدیم! بابای محمد امین رفت لاک پشته رو آورد که ببینیم گذاشتیمش تو یه پلاستیک لاکپشته دست هاشو تکون داد و پنجه هاش با ناخن های تیزش پلاستیک رو پاره کرد و ما ناخودآکاه ترسیدیم همین باعث شد تا محمد امین هم از لاک پشته بترسه! خلاصه رفتیم امامزاده و برگشتیم و لاک پشته رو گذاشتیم کنار جوی آب کنار جاده!محمد امین طفلک تازه داشت از لاک پشته خوشش میومد و ترسش میریخت! وقتی لاک پشته رو گذاشتیم و راه افتادیم محمد امین هی بهانه ی لاک پشته رو میگرفت ماهم بهش میگفتیم رفت خونشون رفت آب بازی کنه! خلاصه محمد امین که تلفظ کلمه ی لاک پشت براش سخت بود تا مدتها یه جمله رو جایگزین کرده بود!! "تن تن تن رف آب بازی!"